بازی شبانگاهی
شب از نیمه گذشته دو کبوتر قلبم آرمیده اند گردگیری می کنم و هزاران بار فدای رد انگشتان هلیا می شوم که بر هر چیزی پیداست . ساعت دو به بستر می روم می خوابم هاج و واج مانده ام که خواب می بینم یا واقعا صدای هلیاست تلو تلو خوران بالای سرش می روم ایستاده و تند وتند دست می زند و خبری از خواب نیست بی سابقه است ساعت چهار ونیمه . چاره ای جز بازی کردن ندارم خوشحالم چون دخترم سالم و سرحال هست و می خواهد بازی کند پس من هم هستم تا ساعت هشت ونیم که غش می کنم . همه چیزت را دوست دارم شکر خدا که برای بازی بیدار می شوی نه بیماری ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی