هلیاهلیا13 سالگیت مبارک

خورشید من

عابر بانک و ..

سه زن جوان به موازات هم در صف عابر بانک ملی .. و مردی میانسال با سمعکی در گوش با کلیدهای دستگاه ور می رود و غر می زند .. دلی پرا از زنها دارد .. می گوید فقط پول مرا میخواهد .. نگاهی می اندازم  به چشمانش به کتش و چند لکه سفید گچ روی آن و دور ناخن هایش که گچ گچی ست .. حتم دارم گچ کار باشد .. بلند بلند به زنها بیراهه می گوید می خواهد باب صحبت گشاید می پرسم جدا شده ایی میگوید نه ای کاش جدا شود سی و دوساله است که نمیرود .. می گویم دوستش نداری می گوید نه .. می گویم حتما بهانه ایی دستش داده ایی که این چنین تو را می آزارد زنها از نوع قدیمی اش رفتن را تابلدند و صبر را بلد .. تو اشتباهیی کرده ایی .. من من کنان سر به زیر می اندازد و نم یدانم تحویل...
3 اسفند 1395

از دید من ..

هفته پیش  تست شطرنج در مهد کودک بدون اطلاع قبلی گرفته شد . بین چهل کودک تنها چهار کودک  مجاز  به شرکت در کلاس شطرنج شدند . دلیلش را باهوشی نمی دانم دلیلش را ثروتمندی و فقیری نمیدانم .. پررنگ ترین دلیلش میزان صحبت والدین با کودکانشان می باشد . صحبت در زمینه تجاربشان دیدشان و گذران کودکیشان .. پانوشت - همسرم از وقتیکه برای هلیا در باب تعریف از بازیهای کودکیت (من الجمله شطرنج ) گذاشتی سپاس گزارم
1 آذر 1393

از دید من ...

کنار دریا میری یه توده آدم دور هم نشستند اما هریک با موبایلشون سرگرمند مهمونی می ری انگار  مزاحم صاحب خونه ایی .. مهمونی میدی انگار به زور و اجبار دعوتت رو قبول کردند ازدید من این یعنی مرز واتس آپی .. از هر لحظه عکس گرفتن و فرستادن برای دوستان واتس اپی ... طعم خوش لحظه های با هم بودن رو از دست دادن و رسیدگی به یه عادت واتس آپی ... پارسال همسر یه موبایل وایفا اپل برام  عیدی گرفت اما با خواهش خودم به مغازه موبایل فروشی برگردونده شد خوشحالم که یکسال از همه لحظه های خانوادگی استفاده کردم ... بله می دونم که حیف بود اما لحظات خانواده ام حیف تر بود ...
18 تير 1393

از دید من...

محوطه فرودگاه نشسته بودم دخترک قشنگمان هم همان جا در حوالی روحش پرسه می زد . چشممان به زنی افتاد که لحظه ای پیش توجهمان را در سالن انتظار جلب کرده بود کفشهای خیلی سانتی متری به رنگ آبی جیغ بلوزی چسبان موهایی پوش داده تا هوا .... بچه ای زیر بغل همسرش ... زن بازوی مرد را گرفت مردک حرکتی کرد و دست زن افتاد چند قدم  آن ورتر زن شانس دوباره ای به خود داد اما باز همان نتیجه ....احساسش را پشت بزک هایش دیدم ... شاید اشتباه قضاوت کردم در گدایی یک لحظه دیده شدن ساعتها جلوی آیینه  وقت تلف کرده .. پانوشت - پست از دید من ... ادامه خواهد داشت
5 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد