هلیاهلیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

خورشید من

تونل و پلیس

 امروز عصر با هلیا یه مسابقه مکان یابی رو دیدیم . چند گروه در چند جای مختلف باید مسیری رو طی می کردند تا به یه جای مورد نظر می رسیدند بین راه هر گروه موانعی بود . ماشین یه گروه رو توی یه تونل در حال احداث جاسازی کرده بودند .... بعد از اتمام مسابقه هلیا گفت تونل می خوام . خانه سازی رو آورد و با هم به تونل ساختیم حیواناتش رو هم روی تونل جاسازی کردیم ...یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود توی یه دهکده زیبا یه تونل بود که آقا مهندس درستش کرده بود (هلیا گفت عمو رحمان مهندس من بود ) آقا پلیس با ماشینش به بو به بو کنان می خواست از تونل رد بشه که یه نارگیل به سرش خورد یه نگاه ین ور یه نگاه اون ور ..بالا سرشو نگاه کرد یه میمون بازیگ...
21 شهريور 1392

خمیر بازی و قصه دارکوب

عصر اول شهریور که بوی پاییز رو با خودش میاره می توونه با خمیر بازی با دختری که می خواد همه توجهت به اون باشه دلپذیرتر بشه . یه کم دست ورزی کردیم هلیا خمیرها رو تکه تکه کرد . مخم جرقه ای زد که قصه سازی بکنم .  یه دماغ واسه ننه پیرزن قصه ساختم   ننه پیرزن دو تا ابرو هم گذاشت  به اضافه لب که کنده شد از نظر هلیا عصا زنون خصیصه اصلی پیرزنهاست چون گفت مامان ننه پیرزن عصازنون نداره بعد از پیرزن بازی یه سرباز فراکلین ساختیم یه کلاه هم واسه دارکوب تازه متولد شده ساختیم و قصه از این قرار شد که یه سرباز داشت نگهبانی میداد که چشمش به دارکوب خورد دارکوب کوچولو گفت اه اه اه آقا سرباز شما هم کلاه داری ؟ مثل کلاه من ....
30 مرداد 1392

قصه

باز هم عصر طولانی تابستان با هلیا کوتاه شد . از کتابچه تصاویر چند تا شکل رو دخترم انتخاب کرد روی وایت برد درست کردیم بع به ذهنم رسید که با توجه به تصاویر قصه بسازم . یکی بود یکی نبود توی یه دهکده زیبا که خورشید خانم می تابید حیوانات زندگی می کردند یه گربه ای بود که اسمش سبیل بود سبیل به خرسه گفت میای والیبال بازی کنیم ( هلیا عشق والیباله ) خرسی گفت اما من که والیبال بلد نیستم سبیل با مهربونی به دوستش بازی رو یاد داد شروع  به بازی کردند تا غروب شد استراحت کردند و بستنی خوردند ( شکل توپ برداشته شد و بستنی درست کردیم ) از همدیگه با خوشحالی خداحافظی کردند چون دیگه شب شده بود و هر کسی باید می رفت خونه اش (هلیا جدیدا با هر خداحافظی گری...
9 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد