اندکی برای دلت بودن
اشتباه نکنم از زمان بدنیا آمدن هلیا یک یا دو بار بیشتر نشده که بدون هلیا بیرون رفته باشیم . به دیدار خانواده همسرم رفتیم . هلیا از نوزادی در آمده و کودک نوپایی شده است . خانواده تشنه بودن با هلیا و ما محتاج دقیقه ای تنها دست در دست هم قدم زدن به گردش رفتن هستیم . چه جایی بهتر از مکان شروع زندگیمان ! دوباره کبوتر می شویم و به حکم دو کبوتر جوجه امان را در آشیان به امانت نهاده و به کوچه پس کوچه های خاطراتمان بال میگشاییم . به دیدار دوستان قدیمی می رویم . ساعات خوبی را سپری کردیم هر پدر و مادری نیاز دارد چند ساعتی در ماه بدون کودک خود به گردش برود به پیاده روی برود .. به همه پدرها و مادرها توصیه می کنم ساعاتی را برای خودتان باشند. اما بعد از گذر ساعاتی دلمان برای دخترکمان سخت می تپد . او را هم از این گردش بی نصیب نکردیم عموهایش او را به ساحل آوردند و ما بی تاب دیدارش بودیم...هلیای من ! از ذوق دیدن ما یکسره جیغ می کشید آغوشش را چون پهنای دریا برایمان از دور باز کرده و بوسه بارانمان می کند . بابایی و مامایی از زبانش نمی افتد...
... لحظه ای که هلیا ما را می بیند ...دخترکم
.. و این هم قایق بازی که از ظرف دنت هلیا استفاده کردیم ..
... زیباترین عکس سه نفری ما ... خیلی این عکس رو دوست دارم ....
کنارت که هستم عمیق تر نفس میکشم
هوای با هم بودنمان را می بلعم مبتلاتر میشوم ..