جشن بادبادک ها . روز جهانی کودک
بنر تبلیغاتی روز جهانی کودک در میدان ساحلی خود نمایی می کند . جشن بادبادک ها . دوست دارم کودکم را به این جشن ببرم تا از کودکیش لذت ببرد . به همراه کودکم عقب تاکسی تلفنی نشسته ایم متوجه می شوم هلیا با کمربند کارهایی می کند . جان مادر می خواهد کمربند ببندد .
به سمت ساحلی می رویم به بادباک های آسمان نگاه می کند کشته این ذوق های کودکانه اش هستم..
کمی می چرخد می خندد می نشیند . دست در دست هم به ایستگاه بازی می رویم . بازی عمو زنجیرباف . کارهای روزانه را بلند بلند می خوانیم با گفتن مسواک ! هلیایم دست دردهان مسواک می زند
کمی آنطرفتر ایستگا نقاشی هست . هلیا دوان دوان به سمت مداد شمعی می رود و شروع به کشیدن می کند
دو دختر روبه رویش نشسته اند هلیا می کشد و گهگاهی هم زیر چشم آنها را می پاید..
و این هم نقاشی خالص دخترم بر بند نمایشگاه . خالص خالص است بدون کوچکترین دخل مادرش . این مادرها گاهی با دلسوزیشان بد به کودکانشان می کنند . چرا از کودکی در اموراتشان دخالت نا بجا کنیم و بر کاغذشان کودکی کنیم چرا؟