هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

خورشید من

شمارش معکوس 24

روزهای زیبای پایانی سال ٩٢ روزهایی که یادم میره با هلیا فلش کارت کار کنم خودش میره فلش کارتها رو میاره و دایره وار می چینه . امروز هم باهم فلش کارتها رو چیدیم و بعد هواپیما ها رو آوردیم و فرودگاه بازی کردیم  من می گفتم هواپیمای خلبان هلیا می خواد بره پیش elbow و هلیا هم هواپیما رو می برد پیش کلمه ای که من گفتم دو تا شکلات هم برای وقت زیاد بازیمون اوردم تا هلیا خسته نشه  (جایزه )     خلبان هلیا میخواد تو فرودگاه شیر بخوره (نقل قول از هلیا ) همزمان موزیک هم گوش می کرد و به عکسش نگاه می کرد فداااااااااااش یشم باغ گلم هلیا جونم ...
5 اسفند 1392

شمارش معکوس 2

دلم می خواد هوااااار بکشم . هرچی می گردم حواسمو پیدا نمی کنم ! اما دخترم این روزا خیلی حواسش جمعه . میگی نه نگاه کن ... حوله هلیا رو آوردم تا عوضش کنم گریه می کنه دل و پروای درستی ندارم حوله رو می اندازم رو سرم تا دنبال بازی کنیم حوله رو از من می قاپه . می ره سراغ کتابخونش. صحفه ای رو میاره که تو ذهنش بوده یه نگاه به عکس ! بله می خواد مث نی نی تو کتابش حوله بده رو سرش و قایم بشه . دقیقا مث نی نی می نشینه . قربونت برم هلیای من . قشنگیای زندگیم ... ...
15 فروردين 1392

شمارش معکوس 9

زندگی همین لحظه های نابه لحظه ای که  پاره تنت دراز کشیده پاهایش را به دیوار زده مثل او یک سال و اندکی میشوی دراز می کشی و به یاد قدیما پاهایت را به دیوار می کوبی و کتاب می خوونی . ناگهان میشنوی دخترت می گه کولا یعنی کلاغ  میگه خلاصه ... در جوابت که میگی هلیا ممنوعه میگه خووب باشه ... میخوای از خوشی بمیری ... ...
26 اسفند 1391

شمارش معکوس 20

قوص کلمه جدید هلیاست . کلمه ای که یادگار  قرص های مادر بزرگش می باشد . سبدی از قرص های خانه را در اختیارش گذاشتم روزی صد بار آنها را زیر و رو می کند .  قوص بازی جدیدش شده . ممنون دخترم که با همین قرص ها خوش می گذارنی و  پشت ویترین های اسباب بازی فروشی پایت را در یک کفش نمی کنی ... گمان بردم که دارو ساز شود اما این من نیستم که تصمیم می گیرم علایقش و انتخابش مربوط به اوست و من فقط در این جاده همراه هلیا هستم ...
20 اسفند 1391

شمارش معکوس 13

میدونی از شدت نداشتن به بی نیازی رسیدن یعنی چی؟  میشه دیگه برات مهم نباشه که"اون چیزی که میخواستی بشه "می شه یا نمی شه  میشه اون کار ی که ارزو داشتی رو هیچوقت نتونی انجام بدی و دیگه دغدغه اش رو هم نداشته باشی  وقتی می بینی خدا نمی خواد که تو غیر از اینی باشی که هستی  هر کاری تونستی کردی نه خیلی خیلی بیشتر از توانت! هر بار به یک دلیلی خدا یک مانعی گذاشت جلو روت گفت " نمی شه که نمی شه" اولش نخواستی که باور کنی بازم تلاش کردی چه تلاش بیهوده ای هر بار میدونستی که بیهوده است بازم ادامه دادی تا رسیدی به نخواستن همه اون چیزی که تا حالا می...
16 اسفند 1391

شمارش معکوس 14

هلیای من چقدر خوبه که  از رفتن به مشاور املاکی ها فقط ماهی ها بالا پایین شدن از صندلی ها را می بینی نه افزایش نجومی قیمت ها ! از کودکیت لذت ببر از دنیای بی دغدغه ات . راه را برایت هموار خواهیم کرد .
16 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد