هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

خورشید من

سعدی نامه

غافلی را شنیدم که خانه رعیت خراب کردی تا خزانه سلطان آباد کند بی خبر از قول حکیمان که گفته‌اند هر که خدای را عزّوجلّ بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را برو گمارد تا دمار از روزگارش بر آرد آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دود دل دردمند   سر جمله حیوانات گویند که شیر است و اذلّ جانوران خر و به اتفاق خر بار بر به که شیر مردم در مسکین خر اگر جه بی تمیزست جون بار همی‌برد عزیزست گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار   باز آمدیم به حکایت وزیر غافل، ملک را ذمائم اخلاق او به قرائن معلوم شد در شکنجه کشید و به انواع عقوبت بکشت حاصل نشو...
2 آذر 1394

دیالوگ 24

هلیا - مگه من مریضم سرما خوردم پس چرا حالم خوب نیست من - منظورت اینه که احساس ناراحنی می کنی ؟ هلیا - آره احساس می کنم خوشبخت نیستم چون باهام بازی نمیکنی
2 آذر 1394

دلنوشته

شیرین مادر .. اینجا به دور از فضای مجازی برایت می نگارم چرا که دنیای کودکانه تو مرا سیراب می کند از زیستن . حکایت سعدی را گوش می کنم و می بالم که خدای عز و جل بهترین نعمت خود را در برگ تقویم برزگداشت سعدی  بر من بر من ارزانی داشت .. ...
2 آذر 1394

...

وقتی که می خندی جهان یک جور دیگر میشود دنیا برای زندگی یک جای بهتر میشود ...
11 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد