همسرم ...
آمدنت را یادم نیست.
بیصدا
آمدی بی انکه من بدانم
بی اجازه ماندی بی آنکه من بخواهم
اما اکنون ذره ذره ی وجودم ماندنت را تمنا میکند
مهمان نا خوانده ی قلبم بمان که ماندنت را سخت دوست دارم
بمان برای باور من که لحظه لحظه ی زندگی خویش را با تو پیوند زده ام
بمان که سخت دوستت دارم سخت نیازت دارم در کوره راه های زندگیم در پیچ و تاب این آدمها فقط تو را باور دارم نمی دانی مواظبتت از ما چقدر شیرین است عشقت بودنت همراهیت تکیه گاه بودنت را می ستایم بهترینی جذابترینی . دوستت دارم هزاران بار خوشحالم که خداوند مرا از آن تو آفرید .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی