دلنوشته
دختر نازم زیبای من
روزها می گذرد و من هر روزت را زندگی می کنم .. روزهای آخر سال با نازی گلی سرگرم هستی .. کنار کتابهایت و ولع تمام نشدنیت به مداد و خودکار و لوازم التحریر .. دیشب پیاده روی کردیم خسته شدی و گفتی ماشین بگیر .. تکرار کردی ومن بازی اختراع کردم که پاشین .. شما می گفتی نه ماشین .. دوباره من می گفتم ساشین .. و همینطور بازی حروف داشتیم تا رسیدیم به خانه .. گفتی مامان برگردیم دوباره بازی کنیم .. دخترم تمام این خلاقیتها و انرزی ها را مدیون بودنت هستم ..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی