لحظه های عمیق زنانگی
مشغول به کارهام هستم ودر این فکر که چرا همش کار میکنم وباز کار ناتمومی پیش رومه گشنمه. ساعت یازده هست ومن هنوزصبحونه نخوردم آرزو میکنم که ای کاش مامانم کنارم بود وکمکم می کرد صدای اس مس موبایلمه ولش کن این پیامهای تبلیغاتیه نه بذار برم ببینم کیه ؟موبایلمو باز میکنم و٣ پیام از باباجهان بالبخند قشنگش میبینم .
اولینوشته انگشت شمارند !کسانیکه دیدنشان آرام بخش روان است وتواز جمله آنهایی .
دومی نوشته تمام خوبیهارابرایت آرزو دارم نه خوشی هارا. خوشی آنست که تو دوست داری وخوبی آنکه خدا برای تو دوست دارد.
سومی نوشته باغیست که باعشق باقی است مشغول دل باش نه دل مشغول ! بیشتر غصه های ما از قصه های خیالی ماست . پس بدان اگر فرهاد باشی همه چیز شیرین است.
حالا حاضرم بدون کمک تا چند روز به کارهام ادامه بدم وغرق درزندگی سه نفریمان باشم !
خدایا شکرت که مرا زن آفریدی تا قدر عشق را بدانم.