آشفتگی ما
این روزها همه چیز در هم و بی برنامه شده . زمان خواب و بیداری هلیا ... وعده های روزانه اش .... برنامه های روزانه .. کلاس زبان خودم که این ترم مرخصی گرفتم ... وقت کتابخوانی هلیا همه و همه زیر روزهای شلوغ می گذره و این ناراحتم می کنه اما چیزی که انرژی منو مضاعف می کنه بودن مادرمه و تنفس در هوای مادرانه است ... هلیا این روزها فقط خاله بازی می کنه خرید می کنه خرگوش میشه و با دو دخترهایش زیبا و ساینا در تخیلاتش می چرخد پدر زیبا تماما کارهای بابا جهان رو انجام میده و هلیا هم که مامان فرخنده است تماما کارها و حرفهای من.... بازی بامزه ایست هلیا مادر زیباست حرفهای مرا برای دخترش میزند و از من به عنوان مادر جون دخترها می خواهد وارد بازی شوم و من همانند مادرم بازی نوه داری می کنم ...
پانوشت - خیلی ناراحتیم که برنامه های روزانه امان در هم ریخته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی