درس خواندن مادرانه
مشغول خووندن کتاب داستان زبانم هستم . هلیا می خواد بترکه . بهش گفتم برو تو اتاق در رو ببند گریه کن . نیم ساعت بعد فقط میگه مامان ... و بعد سکوت ... یهو یه بویی از اتاقش اومد فهمیدم پی پی کرده بعد از اتمام کارش رفتم تو اتاق با چه صحنه ایی مواجه شدم دستهای هلیا تا مچ غرق در مدفوع . دکمه لباسشم باز کرده بود چه وضعیتی .... بردمش تو حمام دستهاشو شستم عصبانی نبودم چون می دونستم خواسته من درس نخوونم اما نقش یه مادر عصبانی رو بازی کردم بعد از اتمام شستشو بهش گفتم هلیا دوست ندارم تو اتاق پی پی کنی و می بوسمش . تو بغلم خودشو می اندازه و میگه مرسی مامان از اینکه کار اشتباهمو بخشیدی و بوسم می کنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی