سفر به تهران
شیرینم بهتزینم بعد از چند هفتهدارم برایت می نویسم . مادر ودختری رفتیم تهران دیدن اقوام تجدید خاطرات کودکیم . روز اول عالی بودی اما روزهای بعد گرفته کسل نق نقو و چسبیده به مامان بودی خیلی زیاد بهانه پدرت رو می گرفتی و آتش به جانم می زدی عذاب وجدان لحظه ای مرا رها نکرد مدام خودم را سرزنش می کردم کهچرا از پدرت جدایتکردم .اما چه کنم من هم آدم هستم و می خواهم اندکی برای خودم باشم جانم عزیزم با تمام بهانه هایت خوشحالم که لحظه ای آزارت ندادم فقط تحمل کردم و برایت انطور که باب دلم بود رفتار کردم . نازنینم با وجود همه بهانه هایت بازهم دوستت داشتم وخواهم داشت ...راستی به محض ورود به تهران شروع به راه رفتن کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی