هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

خورشید من

10آذر92

1392/9/12 0:20
نویسنده : مامان طلا
131 بازدید
اشتراک گذاری

مثلا صبح زود به علت کارهای زیاد می خواستم بزنم بیرون . قبل از خروج از خونه هلیا خانوم پای یخچال ... و ما بالجبار مشغول شستشو شدیم شد ده . بعد هم به علت قطع ارتباط سیستم بانکی کارهام به کندی انجام شد به علاوه هلیای دوسال و هفت ماهه  . حالا ماجراهای نقاش و برق کار و کابینت و.. بماند .در راه برگشت به خانه طی تماس تلفنی آقای همسر یه دست کت و شلوار از خانه به محل کار بردیم شد دو و نیم . و من هنوز زبان از روزه باز نکردم . بدو بدو با هلیا رفتیم رستوران . نمی دونستیم غذا رو چطوری بخوریم . بعد از خروج از رستوران هلیا یه دستت درد نکنه ای به آقا گفت که جیگر ترک شد . توی حیاط رستوران چند تا گلدون بود که هلیا با تک تک اونا احوالپرسی کردو توی دهن ما گذاشت که مامانم میخواد منو ببره پارک پرندگان ...

گل زیبای من

.. دخترم آمدنت جوانه گلی در کویر دلم بود ..

اینجا هم به قارچها آب میدادی که آقایی دور و برت می چرخید خیلی ترسیدم

عبور از مانع ها و جدولها رو خیلی دوست داری عزیزم مث خودمی

جامپینگ.......

تا چهار بازی کردی و دیگه تو ماشین خوابت برد من هم تا شش کارهای باقیمانده رو انجام دادم و بعد هفت رفتم کلاس زبان . کلی دلم واسه روزی که باهات داشتم تنگ شد از کلاس که برگشتم کلی همدیگه رو بغل کردیم و کلی خدارو شکر کردم که بوی نفسهات رو به من داد        

دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد