هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

خورشید من

عالم رویا

1392/5/17 7:51
نویسنده : مامان طلا
116 بازدید
اشتراک گذاری

خواب دیدم توی یه گور دسته جمعی بین اجساد و حیوانات هستم از آدمای بیرون قبر می ترسیدم چشمامو بسته بودم تا گمان کنند مرده ام . از ترس نفسم بالا نمی اومد اصلا به حیواناتی که اطرافم بودند توجه نمی کردم همه فکرم آدمهای بالا سرم بود که ممکنه منو ببینند یه دفعه چیزی به دماغم خورد ترجیح می دادم یه مار باشه تا یه آدم . به سختی چشمامو باز کردم از خواب بیدار شدم دست هلیا به دماغم خورده بود تا ده دقیقه بدنم بی حس بود گوشم کر شده بود سرم سنگین بود ...

 پانوشت - همیشه فکر می کردم از خزندگان قبر می ترسم اما حالا فهمیدم اون تو فقط به فکر اعمالت هستی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد