گفتار مادرانه
روز پرکاری داشتم . مهمان ها رسیدند . سروش همسن هلیاست . همه اتاق هلیا وسط هاله . با هلیا چه کنم؟ نگاهش می کنم سر بر می گرداند .. بلند بلند تکرار می کنم جای اسباب بازی ها تو اتاق هلیاست من اونا رو پیش دوستاشون میبرم . جز و ولز گاز بالا گرفت جمع آوری را رها می کنم به سراغ فابلمه می روم سر که برمی گردانم شاخ در می آورم . سروش و هلیا اسباب بازی ها را جمع کردند و به کمک هم آنها را حمل می کنند ...
... همه بچه ها را دوست دارم از یه روزه تا صد ساله ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی