هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

خورشید من

شمارش معکوس 19

1391/12/16 0:43
نویسنده : مامان طلا
363 بازدید
اشتراک گذاری

خرچنگ می تواند ساعاتی ما را سرگرم کند هر چند چندش آور ! به تراس می رویم ترس از خرچنگ ها را در درونم قبضه می کنم تا هلیا متوجه ترسم نشود . ابتدا به سراغ شیر آب می رود

آب بازی عشق هلیا

حالا متوجه آبشی می شود و از صدای شرشر آب در آبشی ذوق می کند شلنگ را روی خرچنگ ها می گیرد . برایش جدید است پس فقط نگاه می کند

جانم

خرچنگ را لبه تراس می گذارم متوجه دستهایش می سود و مثل قیچی باز و بسته اش می کند

و در آخر مشغول ناهار می شوم زمزمه هایی از بابالو گفتن هلیا می آید شعر می خواند تاب تاب آباسی

کم کم چشم هایش یسته می شود نمی دانم به چه فکر می کند شایدچشم انتظار پدر باشد شاید به خرچنگ ها شاید هم در دنیای معصومش غرق خوشیست هر چه که باشد مزاحمش نمی شوم .. و من به خاطر آخرین کلمه اش که بابالو بود همانجا گذاشتمش تا پدرش بیاید و او را به تختش ببرد ..

بخواب جانم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد