خوشمزه کاری های هلیا
روز پرکاری بود درعین حال که کارهامو انجام میدم هلیا هم کنارم نشسته . گاهی کمک گاهی هم بازی . قابلمه ای رو با درش به هلیا دادم بازی کنه . زیر چشمی نگاهش می کنم انگشت سبابه و شصتش رو گرفته رو قابلمه و مثلا داره نمک می ریزه . و بعد هم غذای خیالیشو با انگشتش هم می زنه . شب هم موقع شام تکه استخوانی بدستش دادم تا به لثه هاش بزنه . بدو بدو میره سراغ کشو یه پلاستیک در میاره استخوان رو داخلش می اندازه و به اصطلاح خودش بسته بندی می کنه . می فهم که می خواد تکرار بسته بندی گوشت مادر رو انجام بده . عاشقتم . بهترین هدیه تولدم هستی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی